داستانک به زبان یک کودک

سلام بچه ها! من پریا قهرمانی هستم ۱۰ سالمه؛کار من داستان نویسی به سبک خودمه

داستانک به زبان یک کودک

سلام بچه ها! من پریا قهرمانی هستم ۱۰ سالمه؛کار من داستان نویسی به سبک خودمه

سلام خوش آمدید

کلبه کوچولو

شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۵۲ ب.ظ

کلبه کوچولو

 

یکی بود یکی نبود، توی یه جنگل بزرگ یدونه آدمک با لباس و شلوار کوتاه توی یه کلبه کوچولو زندگی می کرد.اون کلبه ی خودش رو دوست داشت و هر روز خونه اش رو تمیز می کرد. نمی زاشت خونه اش کثیف بشه و همش مراقبش بود، تا اینکه یه باد خیلی وحشتناک اومد و خونه اش خراب شد.آدمک خشکش زده بود و قلبش کم مونده بود وایسته خیلی نگران بود و ناراحت. ۲ ساعت داشت گریه می کرد که یه کلبه دیگه از بالا شوت شد رو زمین.آدمک تعجب کرد و با خودش گفت:《هان؟ این خونه از کجا اومد؟ چطوری شوت شد این پایین؟》گفت:《بیخیال،برم توش ببینم چی داره.》رفت توش و دید که چقدر وسایل های گرون داره و اونو بیشتر دوست داشت.آدمک یاد گرفت که توی زندگی یه تغییر هایی ممکنه وجود داشته باشه و باید اون رو تحمل کنیم چون شاید خوب باشه.

  • Parya Ghahramani

نظرات (۳)

  • بابای پریا خانم
  • بازم مثل همیشه عالییییی ❤️ ❤️ ❤️ 

    موفق باشی فرشته‌ی بابا 👏👏👏

    پاسخ:
    مرسییی

    آفرین عزیزم

    موفق باشی

    وبلاگت رو دنبال کردم عزیزم

    پاسخ:
    ممنون‌▷ ●━━━━━━─────── ♪♥️ ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻
    من هم همینطور دنبالتون کردم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    داستانک به زبان یک کودک

    سلام بچه ها! من پریا قهرمانی هستم ۱۰ سالمه؛کار من داستان نویسی به سبک خودمه ؛اینجا پر از داستان های کودکانه و باحاله که از خوندنش سیر نمیشی. من میخوام یه نویسنده‌ بشم و نویسنده نیاز به خواننده داره. پس لطفا حمایتم کنید. با تشکر
    -نویسنده کوچک