داستانک به زبان یک کودک

سلام بچه ها! من پریا قهرمانی هستم ۱۰ سالمه؛کار من داستان نویسی به سبک خودمه

داستانک به زبان یک کودک

سلام بچه ها! من پریا قهرمانی هستم ۱۰ سالمه؛کار من داستان نویسی به سبک خودمه

سلام خوش آمدید

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

رفتم کوله پشتیمو برداشتم. وسایل های مورد نیاز رو برداشتم: دوربین، چراغ قوه، غذا وآب.  تا شروع کنم که برم یهو یه رعد و برق وحشتناکی زد. اولش ترسیدم ولی دوباره به راهم ادامه دادم. رفتم و رفتم و رفتم که یه رد پای قورباغه آبی دیدم؛ میدونید از کجا فهمیدم رنگ قورباغه اش آبیه؟چون رنگ رد پاش آبی بود! میدونم عجیبه ولی باید برم دنبال رد پا و پیداش کنم. وقتی به آخرین رد پا رسیدم، یه کلبه بزرگ که چوبی و پر از حشرات موذی بود رسیدم. خیلی میترسیدم که برم تو ولی چاره ای نداشتم باید حیوانات دریاچه آلبانی رو نجات بدم. خواستم برم تو که یه سگ سیاه  گنده جلو صورتم سبز شد.

  • ۱ نظر
  • ۱۳ خرداد ۰۳ ، ۱۰:۴۳
  • Parya Ghahramani

 سلام اسم من شینا هست، من همیشه شب ها میرم کنار دریاچه آلبانی میشینم ، همونی که شب هاش آبیه و ماه و ستاره اش صورتی.

 

امشب تصمیم گرفتم برم تا با حیوانات دریاچه آلبانی آشنا بشم.  لباس سفیدم رو پوشیدم و راه افتادم. وقتی رسیدم دیدم هیچ کدوم از حیوانات نیستن پرسیدم:《 حیوانات اینجا کو؟》

ماه گفت:《 من از این بالا دیدم جادوگری اومد اون هارو دزدید.》

ستاره پرید وسط حرفش وگفت:《  راستی اسم اون جادوگر سانی بدجنس هست.》

منم گفتم که پیداشون میکنم و رفتم خونه به این فکر میکردم چه ماجراجویی هیجانی  داشته باشم.

  • ۰ نظر
  • ۱۱ خرداد ۰۳ ، ۰۹:۵۷
  • Parya Ghahramani
داستانک به زبان یک کودک

سلام بچه ها! من پریا قهرمانی هستم ۱۰ سالمه؛کار من داستان نویسی به سبک خودمه ؛اینجا پر از داستان های کودکانه و باحاله که از خوندنش سیر نمیشی. من میخوام یه نویسنده‌ بشم و نویسنده نیاز به خواننده داره. پس لطفا حمایتم کنید. با تشکر
-نویسنده کوچک